دورهمی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی نصرالهی» ثبت شده است

ما زیاد پیر نشده‌ایم آن روزها خیلی دور شده‌اند، دور شده‌اند روزهای ذوق و شوق عید، دور شده‌اند سال‌هایی که عید اتفاق ویژه‌ایی بود، که لحظه شماری برای لحظه تحویل سال جان‌مان را تازه می‌کرد. خرید لباس عید ماجراجویی هیجان انگیزی در خیابان بود. روزها و سال‌هایی هم بودند که همه چیز این‌قدر شلوغ نبود، که دور بودیم از این همه گیر و گرفت‌ها. جان می‌دادیم برای نشستن پای سفره هفت سین، عشق می‌کردم از مهمانی‌های عیدانه. 13 روز عید سراسر جشن مدام و عیش دائم بود، سراسر دل خوشی.

چه می‌دانستیم سال مالی و حقوق و عیدی و بیلان آخر سال یعنی چه. راضی بودیم به هر چیزی که در انتظارمان بود. عید در لخت ترین و وحشی ترین حالت بود برای‌مان. سرخوشانه تن می‌دادیم به آن‌چه هست و باید باشد. بهار هنوز برای ما بود، برای بچه ها. مالکان بی بروبرگرد هر عیدی ما بودیم. همه نورزها را و همه هفت سین‌ها را فتح می‌کردیم. همه دنیا در اختیار ما بود. همه عیدی‌ها برای ما بود و عیدی هرچه که بود کافی بود، آرزوهای‌مان را به اندازه عیدی‌های‌مان قد می‌زدیم. 

حالا سال‌ها گذشته از آن بهارهای آفتابی پر از شکوفه، نه اینکه آفتابی نباشد و شکوفه ایی در نیاید و همه چیز تازه نباشد. حالا جان می‌دهیم برای لمس آن اتفاق ناب لحظه سال تحویل . چشم‌مان به دست بزرگتری است که اسکناس نویی از لای قرآن در بیاید. منتظر آفتابی هستیم که زنده‌مان کند. می‌دویم و زنده‌ایم برای درک یک بهار لخت دیگر. در جستجوی بهارهای قدیمی.

ما به آن روزها و ان بهارها دل بسته‌ایم. رهای‌مان نمی‌کند آن لذت خالص عشق بازی با سال نو. هر کجا برویم. هر چه که شده باشیم. باز در جستجوی آنیم

 دنیا همان دنیاست، آفتاب همان آفتاب آن سال‌هاست، خیابان‌ها، درخت‌ها، هوا، مردم همه همان قبلی‌ها هستند شاید این دل ماست که دیگر دل نیست، بهار ما گذشته شاید

بهار ما گذشته شاید

https://www.youtube.com/watch?v=vy1A4fhkROc

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۴۱
نویسنده