دورهمی

گنج‌های سیرا مادره

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ق.ظ

اسفند ماه سال٦٦ بود. اوج بمبارون.تا قبل از اون شب همه چیز شوخی بود. بمب که می‌خورد و صدای انفجار می‌اومد، همه فوتبال رو  بی‌خیال می‌شدیم و می‌رفتیم رو پشت بوم تا ببینیم کجای تهرون دود انفجار بلند شده. اون موقع ساختمون های بلند چند طبقه مثل الان نبود. راحت می‌شد تا اون ور شهر رو دید که دود انفجار بلند شده. ولی اون شب قضیه فرق داشت. صدام خیلی جدی شروع کرده بود تهرون رو بزنه. یادمه نشسته بودیم و تلویزیون می‌دیدیم که یه دفعه صدای انفجار و لرزش شدیدی رو  به خاطر موجش حس کردیم. بمب یه خیابون اون طرف‌تر از خونه‌ی ما خورده بود. بعدها متوجه شدم که خورده خونه هم‌کلاسیم. فامیلیش بندری بود و ما به شوخی بهش زینال بندری می‌گفتیم. هنوز یادمه که ترکش بمب تو حیاط خونه پشتی ما افتاد و من رد نورشو دیدم. فردا صبح پدرم به پسرخاله‌اش که قرار بود بره شهرستان تماس گرفت. ظهر تو ماشین تویوتا کارینا نشستیم. 11 نفر که 5تامون بچه بودیم. الان تعجب می‌کنم که چطوری تو ماشین جا شدیم. ولی انگار تو دهه‌ی شصت این چیزا عادی بود. عموهام ادای پسر شجاع رو در آوردن و نیومدن شهرستان. الان که فکر می کنم به پدرم می‌گم دمت گرم که جون ما برات اهمیت داشت و مارو بردی اونجا. یه ماه کامل بازی و تفریح بود. الک دولک بود و فوتبال و پیدا کردن جاهای ناشناخته‌ی روستا. شب ها هم دیدن برنامه‌ها با تلویزیون سیاه و سفید 14 اینچ . دیدن چند باره فیلم قانون با شرکت وی جی. عید هم اونجا بودیم. برای اولین بار رفتم اصفهان. منار جنبون رو رفتیم ببینیم . اجازه نمی‌دادن ملت تکونش بدن. تو روستا با چندتا از بچه ها یه نقشه‌ی گنج درست کردیم. توی یه جعبه هم تعدادی سنگ رنگی که پیدا کرده بودیم گذاشتیم و دفن کردیم. اواخر فروردین که برگشتیم مدرسه ‌ها باز شده بود ولی از امتحان کتبی خبری نبود. یادمه پشت میز نشستم و خانوم معلم سه تا سوال شفاهی ازم پرسید و گفت برو. یه ماه طول کشید تا همه چیز به اوضاع عادی برگشت.

سه چهار سال پیش که بعد از سالها رفتیم ولایت، به سرم زد که برم گنج رو پیدا کنم. اون سنگ بزرگ سفید که نشون کرده بودیم رو پیدا کردم. اون راهی که بین دوتا دیوار سنگی بود و بهش می گفتیم کوچه رو هم پیدا کردم. تا نزدیکی های گنج رفته بودم. فقط باید می‌گشتم تا پیداش کنم. ولی یه حسی بهم گفت که برگردم. نمیدونم چرا. برگشتم. چندسالی هست که اون ورا نرفتم. شاید یه روزی رفتم و گنج رو پیدا کردم. شایدم سال ها بعد یه نفر اون رو پیدا کنه بدون اینکه متوجه بشه چرا اون سنگ ها زیر خاک دفن شدند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی