دورهمی

در روزهای آخر اسفند ...

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۶ ب.ظ

روزهای آخر اسفند که می‌شود تو هم مجبور می‌شوی تن بدهی به همه‌ی دویدن‌ها. به آن شتاب همه‌گیر برای رسیدن به چیزی یا جایی که نمی‌دانی. در ابتدا کنار ایستاده‌ای به تماشای جنب و جوش‌ها و شلوغی‌ها. کمی که می‌گذرد می‌بینی خودت هم قاطی جماعت در حال دویدنی. و هر چه فکر می‌کنی کمتر درمی‌یابی که به کدام سمت و سو می‌دوی. انگار که همه‌ی هدف همان دویدن و جنب و جوش است. آدم‌ها می‌دوند و گویی طبیعت هم همین‌گونه است. درخت‌ها به یک‌باره پوست می‌ترکانند و جوانه می‌زنند و سبز می‌شوند. خورشید پرنورتر می‌تابد و هر روز که می‌گذرد به نظر می‌رسد درخشان‌تر و گرم‌تر می‌تابد.شتاب و شتاب و شتاب. تا می‌رسد به لحظه‌ی تحویل سال. در یک لحظه وبه ناگهان همه چیز رنگ سکون می‌گیرد. آرام می‌شود. لحظه‌ی مهیبی که همه چیز در آستانه‌ی تغییری شگرف قرار می‌گیرد. دیگر تقویم لحظه‌ی قبلش به کارت نمی‌آید. همه چیز در یک لحظه ساکت می‌شود و بعد از آن انگار آرامش فرا می‌رسد. رخوت تک‌تک لحظه‌ها را فرا می‌گیرد. سرعت همه چیزرو به کندی می‌گیرد. عصرها رخوتناک می‌شود و به جای همه‌ی آن دویدن‌ها، دنبال تکه‌‌ای جا برای چرتی کوتاه و شاید هم خوابی عمیق می‌گردی.

لحظه‌ی تحویل سال مهیب‌ترین تجربه‌ی بشری اگر نباشد، دست کم یکی از مهیب‌ترین‌هاست. لحظه‌ای عجیب که از وجه سلبی و یا ایجابی‌اش، بزرگ است. همان‌قدر که گذر از 365 روز و 365 خاطره مهیب است، همان‌قدر هم بزرگ شدن‌ها و قدکشیدن‌ها هم مهیب است. لحظه‌ی که قرار است نوید رسیدن "حول حالنا" به "احسن الحال" باشد. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی